یه چیز عجیب و غریبی که بین مردم هست و بین مردمان شهرهای کوچیک ، بیشتر دیده می شه اینه که خیلی به همدیگه نگاه می کنن ! وقتی سوار ماشین هستی ، وقتی توی مغازه هستی ، وقتی توی پارک هستی و هزارجای دیگه یکی از چیزایی که آزارت می ده همین نگاه های اطرافیان هست البته این خصلت توی خود من هم هست ولی مطمئنم شدتش به اندازه خیلی از اطرافیانم نیست .
پس چون خودم این خصلت رو دارم شروع می کنم صحبت کردن با خودم :
شاید آدم ترسویی هستم ، می ترسم از قضاوت شدن که نکنه یه وقت منو بعدا ببینن و بهم بگن که فلان روز چرا سلام نکردی ؟؟ محل نذاشتی ؟؟ یا هر چیز دیگه ای ، ای بی معرفت .
یا شاید هم یه حس افتخار بهم دست می ده و شب می رم خونه و با حال خوب می گم که امروز فلانی و بهمانی رو دیدم !
باز یه احتمال دیگه هم که هست اینه که دنبال سوژه هستم می خوام اول ببینمش و کلی باهاش حال و احوال پرسی کنم و سر از صفر تا صد زندگیش در بیارم و بعد صحبت هاش رو ببرم خونه و بشه نقل مجلسمون و کلی سرگرم بشیم و غیبتش کنیم و خوش باشیم :|
چی بگم ، این ها دلیل خوبی برای نگاه های این چنینی نیست البته قطعا می شه دلایل بهتر و مثبت تری هم نوشت ولی خب احساسم توی این موضوع ، با منفی ها موافق تره !
درباره این سایت