دنیای عجیبی شده ، دنیایی که اکثر مردمان به فکر حق نیستن ، یا شاید هم هستن اما حقی که خودشون اون رو بعنوان حق می شناسن نه حقی که بر اساس علم و دانش و تجربه و دین بعنوان حق شناخته شده !
احساس می کنم اول خودم و بعد دیگران دچار یه معضل خود گول زنی شدیم بطوریکه نیازهای اساسیمون رو می شناسیم ، اهداف مهم خودمون رو مرور می کنیم اما هیچ وقت تمام و کمال دنبالشون نرفتیم ، اگر هم رفتیم کافیه که به اطلاعاتی برسیم که ما رو نقد کنه ، که ما رو به سمت تغییر بکشونه ، که به ما بفهمونه چیزی که هستی نیازمند تغییر هست و تو باید تغییر کنی اما اکثرا اونها رو با استدلال های کاملا بی منطق رد می کنیم تا بگیم تو اشتباه می گی من می خوام اونجوری که دوست دارم پیشرفت کنم و به هدفم برسم .
همه هم می دونیم که فقط داریم خودمون رو گول می زنیم و بخاطر ترس از تغییر و یا ترس از نقد شدن خودمون رو سرگرم چیزایی می کنیم که باهاشون حال می کنیم و با سلیقه ما سازگارترن و بدبختی هم دقیقا از همینجا شروع می شه !!!
تا وقتی من و شما بخوایم سرمون تو لاک خودمون باشه به این امید که سختی نکشیم ، قضاوت نشیم ، نقد نشیم اوضاعمون همینجوری که هست می مونه حتی بدتر هم خواهد شد و وای به روزی که این عمر بگذره و عادت های بد روز به روز تثبیت و محکم تر بشن و بد به حالمون که شکستن این عادت های سفت و سخت انرژی و همت 100 برابری می طلبه که شاید از عهده خیلی ها بر نیاد .
مخلص کلام :
همیشه اون جایی که می خندی ، خوشی ، سرگرمی و حتی علمی رو یاد می گیری تا دکتری و بالاتر ، اون چیزی نیست که قلب تو رو خوشحال کنه ، خودت هم می دونی خیلی هاش فقط برای این بوده که وقتت رو بگذرونی و به یه سری چیزا فکر نکنی و سختی هایی که تو رو به اهداف مهمت می رسوندن تحمل نکنی !
بدا به حالمون اگر برای فرار از سختی های رسیدن به اهدافمون ، وارد مسیرهای دیگری شدیم و عمرمون رو تلف کردیم و باز بدتر این که پیر می شیم و لحظه ای به عمرمون نگاه می کنیم و چیزی جز حسرت برامون باقی نخواهد ماند !
(: پس برو دنبال چیزی که قلبت رو تا ابد خوشحال می کنه :)
درباره این سایت