خیلی از اوقات توی زندگی با مسائلی روبرو می شیم که کافیه مطابق میلمون نباشن اغلب برامون مهم نیست که اون مسئله ، اون صحبت و یا کار طرف مقابل چقدر درست و منطقیه فقط اینو می دونیم با چیزی که ما به واسطه ی تربیت خانوادگی یا آموزشی که توسط مدارس و آموزشگاه ها دیدیم و یا حتی منطق های خودساخته ای که باعث تشکیل یک سری معیارها در وجودمون شده اصلا همخونی نداره و زمین و زمان رو به هم می دوزیم که اثبات کنیم حرف ما درست و بجاست !
تحلیل و بررسی مسائل کار خیلی خوب و عاقلانه ای هست اما باید این تحلیل ها به سمت واقعیت پیش بره نه این که انقدر بچرخه و بچرخه تا بالاخره برسه به چیزی که مد نظر ماست و به قول معروف فقط حرف خودمون رو به کرسی بشونیم .
نمی دونم شاید همین مسئله آفت تغییر نکردن و راکد موندن خیلی از ما آدماست ، ترس از روبرو شدن با حقیقتی که مطابق میل ما نیست و اگر بخوایم اون رو بپذیریم قطعا تبعاتی هم با خودش به همراه داره مثل پذیرش مسئولیت ، فعالیت بیشتر ، استراحت کمتر و .
پس یک بار هم که شده با خودمون روراست باشیم که آیا تمام اطلاعات و دانش ما درست هست ؟ آیا نباید با منطق بیشتری به موضوعات نگاه کرد ؟ آیا نباید گاهی اوقات کوتاه اومد ؟
همینطور که می نوشتم یاد یه داستانی که برای خودم پیش اومده افتادم :
دوستی دارم بنام محمد با تفکرات مخصوص به خودش مثل هر کس دیگری ، یک روز داشتیم مغازش رو شمارش می کردیم و موقع ناهار شد بعد از ناهار گفت با خواهرم اینا رفته بودیم یک روستایی و یک جایی من از اونها دورتر بودم که شنیدم دو تا جوون که اهل همون روستا بودن داشتن به خانواده من نگاه می کردن و یکیش گفت که آره فلانی هم خوب چیزی هست و از این اراجیف !
خیلی ناراحت شده بود ولی خب چون تقریبا اونها رو می شناخت چیزی بهشون نگفته بود و بعد اومده بود به دوست من که اهل همون روستا بود می گفت که بهشون بگو اگه یک بار دیگه اینجور شد ال می کنم و بل می کنم .
حجاب خواهرش هم من دیده بودم بنده خدا چادر نمی پوشه ولی خب مانتو مناسب و بلندی می پوشه و شاید قسمت کمی از موهاش بیرون باشه پس اون جوون ها در اوج رذالت این حرف ها رو زدن !
از این ماجرا گذشتیم و بحث سر حجاب خانما شد ، همون محمد گفت که آخ چی بشه که دیگه کلا حجاب از سر خانما برداشته بشه ، من یه لحظه ناراحت شدم و گفتم مرد ناحسابی تو همین الان از این که افرادی به ناموست نگاه بد کردن شاکی شدی و به سختی جلو خودتو گرفتی اونوقت داری این حرف رو می زنی ؟
تازه حجاب خواهر تو خیلی مناسب بوده تا این که کلا حجابی در کار نباشه !
یه کلیپ که توی یکی از کشورهای خارجی ساخته شده بود نشونش دادم خانمی بود که اگر اشتباه نکنم به مدت 5 ساعت با حالت نیم حجاب و 5 ساعت هم با حجاب کامل توی پیاده رو حرکت می کرد . چشمتون روز بد نبینه در حالت نیم حجاب اون غربی های چشم و دل سیر انقدر بهش متلک گفتن که نگو !! اما در مقابل وقتی با حجاب کامل بود ، حتی یک نفر هم حرفی بهش نزد .
بعد از دیدن کلیپ چون مطابق میلش نبود گفت این ها ساختگی هست ، الکی هست و استدلال های بی خودی از این دست !!
من فکر می کنم خیلی از افراد ، فقط تحت تاثیر یه سری جَو هستن ، حقیقتش خیلیامون جوگیر هستیم ! و آدم جوگیر رو سخت می شه متقاعد کرد .
داستانی که عرض کردم ، فقط یک نمونه از این خصلت ناپسند بود قطعا در هر موضوع دیگه و در هر شخص دیگری از جمله خودم این خصلت وجود داره که بلای تغییرات مثبت ما آدم هاست چه تغییر دنیوی و چه اخروی !
اما راهکار چیه ؟ چکار کنیم که از دست این خودبینی و تصمیمات احساسی راحت بشیم ؟
  • خود رو علامه دهر ندونستن !
  • پذیرش واقعیت و نگاهی از جنس منطق بیشتر در کنار احساس
  • گوش شنوا داشتن
  • مطالعه کردن
  • اگر شما هم می دونید بگید و کمکم کنید :)

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تهران اسپیکر عصر رایانه Martha سیستم های امنیت و حفاظتی- دوربین مداربسته چل چله رضا بهزادی تعمیرات موبایل در کرج pixiesperucke Kim